نظریه پستمدرن پرتفو (PMPT)
«نظریه پستمدرن پرتفو» در واقع نسخه تعدیل و اصلاح شدهی نظریه مدرن پرتفو است که توسط اقتصاددانی به نام «هری مارکوویتز» ابداع شد و وی به خاطر همین نظریه توانست برنده جایزه نوبل اقتصاد شود. در واقع ایرادی که به نظر یه مدرن پرتفو توسط منتقدان گرفته شد استفاده از واریانس است که نمیتواند در محاسبه ریسک دقیق باشد. «نظریه پستمدرن پرتفو» یک روششناسی بهینهسازی پرتفو است که به جای واریانس میانگین بازده سرمایهگذاری از ریسک نزولی بازده استفاده میکند. هر دو نظریه توضیح میدهند چگونه داراییهای پرریسک باید ارزشگذاری شوند و اینکه چگونه سرمایهگذار عقلانی باید از تنوع پرتفو برای بهینهسازی پرتفوی خود استفاده کند. در واقع در اینجا تفاوت اصلی دو نظریه یعنی «نظریه مدرن پرتفو» و «نظریه پستمدرن پرتفو» در نوع تعریف آنها از ریسک است و اینکه چگونه این ریسک بر بازده مورد انتظار سرمایهگذاری تاثیر میگذارد.
نظریه پستمدرن پرتفو در سال 1991 توسط دو مهندس نرمافزار به نامهای «برایان رام» و «کاتلین فرگوسن» معرفی شد. آنها در بررسیهای خود متوجه شدند که اختلالات و محدودیتهای جدی نرمافزاری در استفاد از نظریه مدرن پرتفو وجود دارد و به دنبال این بودند که نرمافزار ساخت پرتفو که توسط شرکت آنها یعنی Sponsor – Software Systems Inc توسعه داده شد را متمایز کنند.
در نظریه پستمدرن پرتفو از انحراف معیار بازده نزولی (روند کاهش قیمت) برای اندازهگیری ریسک استفاده میشود در حالی که نظریه مدرن پرتفو انحراف معیار تمامی بازدهها (افزایش و کاهش قیمت به یک اندازه ریسک محسوب میشوند) را برای اندازهگیری ریسک بکار میگیرد. بعد از اینکه «هری مارکوویتز» نظریه مدرن پرتفو را در سال 1952 معرفی کرد و بعدا به خاطر تلاشهایش در این نظریه برنده نوبل اقتصاد شد، نظریه او تبدیل به یک چارچوب مفهومی برای تصمیمگیریهای سرمایهگذاری شد و به همین دلیل به عنوان مبنایی برای مدیریت پرتفو در نظر گرفته شد که بعدها مدیران مالی و تحلیلگران بنا به تفکرات خود این نظریه را جرح و تعدیل کردند و نظریه پستمدرن پرتفو از جمله این جرح و تعدیلها به شمار میرود.
«رام» و «فرگوسن» دو محدودیت مهم را در نظریه مدرن پرتفو شناسایی کردند: اول این پیشفرض نظریه مدرن پرتفو که بازده سرمایهگذاری تمامی پرتفوها و اوراق بهادار به صورت دقیقی توسط توزیع دوجملهای بیضی شکل از جمله «توزیع نرمال» قابل ارائه است و دوم اینکه واریانس بازدهی پرتفو دقیقا همان ریسک سرمایهگذاری است.
«رام» و «فرگوسن» سپس نظریه خود را در سال 1993 معرفی کردند که تحت عنوان «نظریه پستمدرن پرتفو» شناخته میشود و مقاله آنها در این باره در «ژورنال مدیریت عملکرد» منتشر شد. بعد از آن این نظریه دچار تکامل شد و در آکادمیهای مالی سراسر جهان گسترش یافت.
اجزای نظریه پستمدرن پرتفو
مهمترین فاکتوری که نظریه پستمدرن پرتفو را از نظریه مدرن پرتفو متمایز میکند تعریف ریسک است. نظریه مدرن پرتفو ریسک را به صورت متقارن در نظر میگیرد یعنی نوسانات قیمتی چه صعودی و چه نزولی به صورت یکسان ریسک در نظر گرفته میشوند در حالی که نظریه پستمدرن پرتفو ریسک را به صورت نامتقارن در نظر میگیرد. این نظریه در واقع فقط بازده منفی یا نوسان نزولی قیمت را مورد محاسبه قرار میدهد که تحت عنوان «انحراف نزولی» خوانده میشود.
«نسبت سورتینو» اولین عنصر جدیدی است که بر اساس نظریه پستمدرن پرتفو توسط «رام» و «فرگوسن» ایجاد و جایگزین «نسبت شارپ» برای محاسبه بازده مبتنی بر ریسک شد.
«چولگی نوسان» یا «عدم تناظر نوسان» دومین فاکتور آماری تحلیل پرتفو بود که از این نظریه ناشی شد. این فاکتور در واقع از تقسیم میزان درصدی واریانس بازده بالای میانگین به میزان درصدی بازده پایینتر از میانگین ایجاد میشود.
نظریه مدرن پرتفو بر تشکیل نوعی پرتفوی سرمایهگذاری متمرکز است که داراییهای آن با یکدیگر همبستگی نداشته باشند. یعنی اگر یک دارایی به صورت منفی متاثر شود روی بقیه داراییهای پرتفو تاثیر نداشته باشد. این در واقع ایده پشت تنوع پرتفو است که نظریه مدرن پرتفو بسیار بر آن تاکید میکند.
به عنوان مثال سرمایهگذاری دارای سهام شرکتهای نفتی و سهام شرکتهای تکنولوژی در پرتفوی خود است. دولت قوانین جدیدی را وضع میکند که روی شرکتهای نفتی تاثیر منفی میگذارد و طبیعتا سهام شرکتهای نفتی پرتفو نیز از این تصمیم جدید دولت متناثر میشوند. در نتیجه ارزش این سهام نیز کاهش پیدا میکند. با این حال سهام تکنولوژی موجود در پرتفو از این تصمیم هیچ تاثیری نمیگیرند به همین دلیل سود سهام شرکتهای تکنولوژی باعث جبران زیان سهام نفتی میشود. به همین دلیل نظریه مدرن پرتفو بر داراییهای ناهمبسته با یکدیگر متمرکز است.
نظریه مدرن پرتفو اکنون یک روش اولیه و بنیادی است که هر پرتفوی سرمایهگذاری امروزه بر اساس آن تشکیل میشود. این تئوری در واقع بنیاد و پایه سرمایهگذاری از نوع منفعل است؛ یعنی نوعی از سرمایهگذاری که از شاخصهای بازار پیروی میکند. اما گاهی سرمایهگذارانی هستند که به دنبال افزایش بازدهی خود فراتر از سرمایهگذاری منفعل هستند و یا اینکه دنبال این هستند که ریسک خود را بیش از این مقدار کاهش دهند و یا اینکه هر دو استراتژی را در پیش میگیرند. به اصطلاح در این حالت میگویند سرمایهگذار به دنبال «آلفا» هست؛ یعنی بازدهی بیش از بازده بازار و این در واقع همان ایدهای است که پشت سرمایهگذاری فعال نه منفعل است که اکثر هجفاندها اکنون در پیش گرفتهاند. اینجا در واقع همان جایی است که نظریه پستمدرن پرتفو وارد میدان میشود، یعنی جایی که مدیران پرتفو به دنبال این هستند که بازده منفی در محاسبات پرتفوی خود را فهم و درک کنند.